من به هیچ وجه قادر به توصیف آن نیستم یک جور شادی آمیخته با غم یا غمی مملو از شادی. دقیقا نمی دانم ذات این حس از چیست؟! اما حال خوشی دارم همراه با بغضی در گلو. می دانم که این بغض رفتنی نیست. مهمان همیشه ی من است .به بودنش عادت کردم به هم انس گرفتیم ،حال یک منتظر را دارم کسی که چشم به راهی دارد. تقریبا هر روز امیدوارم این انتظار به پایان برسد حتی نمی دانم بیهوده به انتظار چه چیزی یا چه کسی نشسته ام؟! در دلم مرتب می گویم کسی می آید کسی می آید ...

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
ساغری چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 12:56 ق.ظ http://www.saghariii.com

واقعا حس سختی بود ... من نفهمیدم ...

pooria چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 01:21 ق.ظ

باش میرسه

nightmarish چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 11:06 ق.ظ http://www.night-marish.blogfa.com/

اثر تلقینی داره حتما

eq چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 11:18 ق.ظ http://riozo.blogfa.com

من اسم این احساس رو می ذارم غم با طعم توت فرنگی.
مثل یه گلوله داغ توی سینه .

a lunatic چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 04:56 ب.ظ http://www.diaryofalunatic.blogfa.com

وقتی اون ماه گنده تو اسمونو نمیبینی ... چه جوری می دونی یکی میاد؟!

a lunatic چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 06:15 ب.ظ

چه عاشقی که سرتو واسش بالا نمی کنی؟!
ببین!
دیشب که شاهکار بووووووود

دخترک هرزه جمعه 5 بهمن 1386 ساعت 11:19 ق.ظ http://www.siahesiah.blogfa.com

کسی می آید ..
کسی که مثل هیچکس نیست ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد